« منتظر نمایشنامه جدیدم باشید. | بانک نمایشنامه های یک طلبه » |
نمایشنامۀ غدیر خم آفتاب غدیر
(صحنۀ یک تپه است که چند نفر مرد و زن بالباس محلى روى آن ایستاده اند،پشت به صحنه ودستهایشان را بالاىچشمشان سایبان کرده اند،انگار منتظر کسى هستند که قرار است از دور دستها بیاید)
زن اول:یعنى ما میتوانیم آقا راببینیم. زن دوم:من مطمئنم که حتماً آقاراخواهم دید.
مرد اول:الان سه روز است که منتظر امام هستیم.
مرد دوم:امروز دیگر خواهد آمد. مردسوم:گوش کنید،گوش کنید،صدای زنگ ِ کاروان میاید. (در این لحظه صداى زنگ کاروان پخش می شود)
زن دوم :آنجا را نگاه کنید ،على ابن موسى الرضا دارد میاید. ( تصویر ىاز یک کاروان روى پرده پخش میشود"میتوانیم از تکه هایى ازیک فیلم استفاده کنیم"مردها وزن ها به طرف پایین تپه میایند وپشت به صحنه می ایستندوهمچنان صدای همهمه وزنگ کاروان شنیده می شودوبعد از چند لحظه):
مرد دوم:امام دارند میایند. مردسوم:یا علی ابن موسی الرضا از میان ما می روى وما را به حدیثى ازاحادیث جدّت رسول خدا که ازآن بهره مند شویم آگاه نمی سازى؟ (همهمه خاموش می شودو صدای امام پخش می شود واین حدیث را می گوید:) پدران من از رسول خدا ورسول خدا از طرف خداوند فرمودند: “وِلایَت عَلى بنِ اَبیطَالِبْ حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى آمَنَ مِنْ عَذابى” “ولایت علی ابن ابیطالب بُرج و باروىمحکم من است هرکس در آن داخل شود از عذاب من ایمن خواهد بود” (دوباره همراه همهمه، صداى زنگ کاروان شنیده می شود وبعد از چند لحظه، سکوت صحنه را فرامی گیرد.
حالا بازیگران در حال فکر کردن رو به صحنه بر می گردندونور ِصحنه روى کسى قرار می گیرد که صحبت مىکند)
زن اول:یعنى ولایت على،امیرالمؤمنین مارا از آتش جهنم نجات می بخشد؟
زن دوم:خدا راشکر میگویم که من بوسیلۀ شیعه بودن رستگار میشوم. مرد سوم:شگفتا!این ماجرا همخوانى عجیبی با واقعۀغدیر دارد. مرد اول:انگار خداوند به آقایمان علی ابن موسى اجازه داده است تا آنچه در غدیر گفته شد، امروز برایمان بازگو کند.
مرد دوم:به یاد دارید که پدرانمان از غدیر چه می گفتند؟
زن اول: روز پنج شنبه قافله ى عظیم غدیر به حرکت درآمد،وسیل جمعیّت که بیش ازصد وبیست هزار نفر بودند به همراه حضرت، سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز کردند.
زن دوم:طبق فرمان پیامبر(ص) کسى از حاجیان در مکّه باقى نماندوهمه به قصد حضور دربزرگترین همایش تاریخى اسلام عازم میعاد گاه غدیر شدند. رسیدند،پیامبر » غدیر خم
«مرد اول:نزدیک ظهر روز دوشنبه هجدهم ذى حجه ،همین که به منطقه ى دستور همۀ مردم متوقف شوند،وآنان که پیش رفته اند با زگردند ،وآنان که پشت سر «دادندتا منادى ندا کند: هستند ،تا آهسته آهسته همۀ جمعیت در محل از پیش تعیین جمع گردند.»توقف کنند
مرد دوم:اینک صحرا شاهد تجمع عظیم ِبشرى بود .شدت گرما در اثر حرارت آفتاب وداغى زمین به حدّى ناراحت کننده بود که مردم و حتى خود حضرت گوشه اى از لباس خود را به سر انداخته و گوشه اى از آنرا زیرپاىخودقرارداده بودند،وعدّه اى از شدّت گرما عباى خود رابه پایشان پیچیده بودند!
مردسوم:سپس پیامبر فرمودند تا سنگ ها را روى هم بچینندوازرواندازها ى شتران وسایر مَرکبها هم کمک بگیرند،و منبرى به بلندى قامت حضرت بسازند وروى آن پارچه اى بیاندازند.منبر را طورى بر پا کنند که
نسبت به جمعیت در وسط قرار بگیردو پیامبر(ص)هنگام سخنرانى مُشرف بر مردم باشدتا صداى حضرت به مردم برسدوهمه او را ببینند.
زن اول :با توجه به کثرت جمعیت ،ربیعه را که صداىبلند داشت انتخاب کردند تاکلام حضرت را براى افرادى که دورتر قرار داشتند تکرار کند تا مطالب را بهتر بشنوند.
زن دوم :مُقارن ظهر ،انتظار مردم به پایان رسید ومنادىِ حضرت نداى نمازجماعت داد .مردم از خیمه ها بیرون آمدندومقابل منبر جمع شدندوصف هاى نماز را منظم کردند .پیامبر (ص)نیز از خیمه بیرون آمدند و در جایگاه نماز قرار گرفتند و نماز جماعت را اقامه فرمودند .
مرداول:بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر (ص)از منبر غدیر بالا رفتند ، وبرفراز آن ایستادند سپس امیرالمؤمنین(ع)رافرا خواندند،تا بر فراز منبر در قسمت راست بیایستد قبل از شروع خطبه ،امیرالمؤمنین (ع) برفراز منبر یک پله پایین تردر طرف راست حضرت ایستادند ودست ِ پیامبر (ص) برشانه ى آن حضرت بود. مرد دوم :سپس آن حضرت نگاهى به راست وچپ جمعیت نمود ومنتظر شدندتامردم کاملاً جمع شوند.زنان نیز در قسمتى از مجلس نشستند که پیامبر(ص)را به خوبى می دیدند.
مرد سوم :پیامبر فرمودندباید فرمان مهمى دربارۀ على ابن ابیطالب ابلاغ کنم ،واگر این پیام رانرسانم رسالت الهی رانرسانده ام و ترس از عذاب او دارم .
زن اول :سپس امر مؤکد پروردگار درباره اعلام ولایت را با صراحت تمام مطرح کردند وفرمودند: مرا مأمورکرد – جبرییل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم- که او سلام است که در این محل اجتماعی بپا کنم و بر هر سفید وسیاهى اعلام کنم که……… سپس همۀ بازیگران با هم مى گو یند: على ابن أبى طالب برادر من و وصى من وجانشین من بر امتم و امام بعد از من است، نسبت او به من همانند نسبت هارون به مو سى است غیراز آنکه پیامبرى بعد از من نیست،واو صاحب
اختیار شما بعد از خدا ورسولش است
برای دانلود فایل pdf کلیک کنید.